
انگار سقف دلتنگی های من تمامی ندارد!!!
دلتنگم....
میفهمید...
شـبی از پـشت یـک تـنـهایـی نـمنـاک و بـارانـی تـو را با لــهجه ی گـل هـای نـیلوفر صـدا کردم.
تـمام شـب بـرای بـاطـراوت مـانـدن بـاغ قـشنـگ آرزوهـایـت دعــــا کردم...
پس ازِ یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید
با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت ...
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را
به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید
وا کردم...
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا ؟!
تا کی ؟!
برای چه ؟!
ولی رفتی...
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
نمی دانم چرا ؟
شاید به رسم و عادت پروانگی مان
باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت...
javahermarket
نظرات شما عزیزان:
sadegh@ghazale 
ساعت14:12---8 اسفند 1391
kako khiyali niiii vase raftenesh bikhiyal beza bere iiiiiiii hame raftan iiiii yekiyam rosh nezar ghelbet begire na