
قسـمت این بود که من با تو معاصـر باشم
تا در این قصــــه پر حــادثــه حاضــــر باشم
حکـم پیشانی ام این بود که تو گـم شوی و
من بــه دنـبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم
تو پری باشـــی و تا آن ســـوی دریا بـــروی
من به ســـودای تو یـــک مرغ مهاجر باشـم
قسمـــت این بود، چرا از تو شکایـــت بکنم؟
یا در ایـــن قصـــه بــــه دنبال مقـصر باشم؟
شاید این گونه خدا خواست مـــرا زجـر دهد
تا بــرازنــده اســــم خوش شـاعـــر باشــــم
شـــاید ابلیس تو را شیطـنت آموخت که من
در پس پرده ایـــمان بــــه تــــو کافـــر باشـم
دردم این است که باید پس از این قسمـت ها
ســال هــــا منتــظـر قــسمت آخـــــر باشــــم
javahermarket
نظرات شما عزیزان: