
خستــه ام…
از صبوری خستـــه ام…
از فریـــادهایی که در گلویـــم خفـه ماند…
از اشــک هایی که قـاه قـاه خنـــده شد…
و از حـــرف هایی که زنده به گـــور گشت در گــورستان دلم
آســان نیست در پس خـــنده های مصــنوعی گریــه های دلت را،
در بی پنـــاهیت در پشت هـــزاران دروغ پنهـــان کنی…
این روزهــا معنی را از زندگـــی حذف کــرده ام…
برایــم فرق نمـــی کند روزهایـــم را چگونــه قربانـی کنم!
javahermarket
نظرات شما عزیزان:
آیلار 
ساعت1:05---15 بهمن 1391
دوستش دارم ولي او ديگران را دوست دارد
هركجا پاميگذارم در گذر گاه نگاهش
من زمينش ميشوم او اسمان را دوست دارد
ساده ام عادت ندارم عشق را بازي بگيرم
او ولي در عاشقي بازي گران را دوست دارد
saye 
ساعت23:53---14 بهمن 1391
هـــر روز
می گــذرم و دســـت تکـان مـی دهــم
بـرای اتــفــاق های خـوبـی کـه
نیفتـاِده از مــن گــذشـتنــد...