درباره وبلاگ ![]() به کلوپ عشق خوش آمدید...... Id:>> djaligtor_project@yahoo.com ♥♥♥ http://2thLoveClub.Blogfa.com ♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥●•٠·˙♥♥♥ مــن کیـــَم؟؟؟ کسـی میـدونـه؟؟؟ مــن همون دیـوونـه ایـَم که هیچ وقـت عـوض نمیشـه... همـونـی که همـه باهـاش خوشـحالن امـا کسـی باهـاش نمـی مـونـه... همـونی که هـِق هـِق همـه رو به جـون و دل گــوش میده امـاخـودش بُغضـاش رو زیر بالـش میـترکـونـه... همـونـی که همه فک میکنن سخته...سنگه اما با هر تلنگر میشـکنـه.. همـونـی که مواظـبه کسـی ناراحـت نشـه اما همـه ناراحتـش میـکنن... همـونـی که تکـیه گاه خوبیه اما واسش تکیـه گاهـی نیست..جـــز خُــــداش.. همونی که کـُـلی حرف داره اماهمیشه ســـاکــته... آره مـــن همــونــم ! آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
پيوندها
نويسندگان
کلوپ عشق شعر و متن عاشقانه.دلنوشته.داستان عاشقانه.فال و طالع بینی.روانشناسی.دانستنی های روابط عاشقانه.دانلود رمان عاشقانه دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:رمان,رمان عاشقانه, مهر من,دانلود رمان عاشقانه,دانلود,مهر من, :: 15:34 :: نويسنده : Majid1991
دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:رمان,رمان عاشقانه, خط سوم,دانلود رمان عاشقانه,دانلود,خط سوم, :: 15:27 :: نويسنده : Majid1991
واسه موندن دیگه دیره نگو نه مسابقه وبلاگ برتر ماه شنبه 11 آذر 1391برچسب:نگو نه,متن و شعر عاشقانه,متن نگو نه,نگو,نه,عاشقانه, :: 12:3 :: نويسنده : Majid1991
شماره 1 او را به لبخند زدن وادار نماييد وادار کردن او بـه لبخند زدن بـصورت معجزه آسايي باعث شکستن يخ خواهد شد. زنان عاشـق مرداني هستند که بتوانند آنها بخندانند. خوش مشربي باعث جذابيت بيشتر مردان مي شود. بگوييد "شرط مي بندم مي تونم در عرض 5 ثانيه بخندونمت" "دوست داري يه جوک بامزه برات تعريف کنم"
کمي يخ بشکنيد خواه سر کارتان باشيد، چه مشغول بازي و يا در حال گردش، ممکن است با دختر مورد علاقه خود روبرو شويد. نکته ايـن است که فقط بايد بدانيد چه کاري را و در چه زماني انجام دهيد. هميشه آرام و صادق باشيد. اگر فردي جواب رد به شـما داد، نـا اميد نشده و با اعتماد بنفس بيشتر به دنبال همسر مورد علاقه خود بگرديد.
شماره 2 سلام کنيد همانطور که از آن بر مي آيد، از ايـن طـرز برخورد کلاسيک معمولا چشم پوشي مي گردد. اغلب افراد بلافاصله جواب سلام را مي دهند که تـصور مي کنند ادب و نزاکت اينطور ايجاب مي کند. با اينحال جواب سلام مي تواند در را براي آغاز سـخن باز گرداند. سلام، شروع کننده اي ساده است که باعث ايجاد جرات براي گفتگو با افراد نا آشنا مي شود. بگوييد "سلام!"
شماره 3 تعريفي صادقانه از او بنماييد همگان معلوم است که زنان دوست دارند مورد تعريف و تمجيد قرار بگيرند. با اين حال آنها براحتي ميتوانند تخشي دهند که صادقانه از آنها تعريف ميشود و يا از روي رياکاري. گذشته از اينکه درچه شرايطي قرار داريد، هميشه بايد موضوعي قابل قبول براي تعريف و تملق پيدا کنيد.اين ميتواند بسته به زبان جسماني او، تعريف و تمجيدي مخاطره آميز و يا خودماني باشد. بگو "جالبه که متوجه اون شدي...خيلي باهوشي" "خنده شيرين و جذابي داري"
شماره 4 از او بخواهيد شما را به يک نوشيدني ميهمان کند با اينکار به صورتي موزيانه باعث متعجب ساختن وي شده و و جذابيت زيادي در نزدش پيدا خواهيد نمود. بگوييد "بهت ميگم چرا، ولي چطوره ازت بخوام يه نوشيدني مهمونم کني؟" "هميشه تو فکر اين بودم که منصفانه نيست که هـميشه من بـراي کـسي نوشـيـدنـي بخرم، پس ازت ميخوام که اينبار شما منو مهمونم کني و قول ميدم لطفتو جبران کنم"
شماره 5 سؤالي سرگشاده بپرسيد مشکل ترين قسمت يک يخشکن بکار گمـاردن آن بـراي آغـاز نمودن محاوره اي است که 30 ثانيه بعد از شروع شدن، خاتمه نپذيرد. براي جلوگيري از چنين وضـعيـتـي، اقـدام بـه پرسيدن سؤالي نماييـد کـه پـاسـخش بـه "بله" يا "خير" ختـم نـشده و احـتياج به بسط بيشتري داشته باشد. بگوييد"خوب، سرگرميات چيا هستن "خوب، آخر هفته ها چطوري خودت مشغول مي کني؟"
شماره 6 محيط اطراف را توصيف کنيد هرکجا به او برخورد کنيد، پيرامـون شـما چـيـزهايـي وجود خواهد داشت. از آنها براي باز کردن سر صحبت استفاده کنيـد. به محيط اطراف خود نگاه کرده و موضوع جالبي را براي گفتگو انـتـخـاب نـمـايـيـد. اين راه کار محدود به اشياء نميگردد. اگر متـوجـه شـديد فردي روز سهتي را در محل کارش گذرانده ، مي تـوانـيد جـمـله اي بـه وي بگوييد که تنشها و خستگي ها را از تـنـش بـيرون کند. اين باعث مي گردد کـه او خـودش را سـبک و سر صحبت را باز کند. با اين حـال قـبـل از مـراجـعـه بـه او، مـطمـئن شويد که سرش شلوغ نباشد. بگوييد "من اين آهنگو جاي ديگه اي هم شنيدم، خيلي قشنگ " بنظر ميرسه که روز خيلي خوبي داشتي" ( اگر خسته بنظر ميرسيد، با گوشه و کنايه به او بگوييد)
شماره 7 بي پرده باشيد اين طرز برخوردي است بـراي افـرادي کـه مـايـلند بـيشتر از اينها رک و با صراحت باشنـد. قدم برداشتن به طرف يک زن و نشان دادن صراحت و بي پردگي مي تواند به عـنوان يـک جذاب کننده قوي عمل کند. او ممکن است اعتماد بنفس شما را نشانه اي بر ارزشتـان براي صحبت کردن قلمداد کند. بگوييد "داشتم دنبال بهانه اي بـراي بـاز کردن صحبت مي گشتم، ولي چيزي پيدا نکردم. اسمم آرشه، اسم شما چيه؟" اشکالي نداره اگه به شما ملحق بشم؟"
شماره 8 بپرسيد مجرد است يا خير شما زماني خواهيد خواست که به اين موضوع پي ببريد، پس چرا از همان ابتـدا سـؤال نمي کنيد؟ بياد داشته باشيد که اين در هر شرايطي، يک حرکت شجـاعـانـه اسـت. اگـر فرد خوش تيپي بـاشـيـد، احـتـمال ايـنکه او مثبت تر و واضح تر عمل نمايد بيشتر خواهد شد و اگر نه، ديليلي خواهد بود براي دوستانه تر بودن. در هر صورت در اين برخورد لازم است هميشه رک و با صراحت باشيد. او نيز رک و با صـراحـت خواهـد بود. اگـر گـفـت کـه مجرد نيست، و يا اگر بشما علاقمند نباشد، بسرعت متوجه خواهيد شد. پـرسـيـدن از يک غريبه که آيا دردسترس هست يا خير، بلافاصله منظور و هدف شما را آشکار نموده و هرگونه سوء تعبير را از بين خواهد برد. بگوييد "قبل از اينکه اسمتونو که ميدونم به قشنگيه خودتونه بپرسم ، مي خواستم بدوم مجرد هستيد؟" "اينقدر خوش شانس هستم که مجرد باشيد؟"
شماره 9 برايش آبميوه بخريد چه در رستوران باشيد و چه در باشگاه شبانه، يکي از يخشکنهاي معروف ، خريدن يک نوشيدني خنک براي او مي باشد.از گارسون بخواهيد يک نوشيدني ديگر مشابه با آنچه که قبلا روي ميزش در حال نوشيدن آن بوده ( و يا اگر مي خواهيد خيلي پر جنب و جوش باشيد مشابه با نـوشيدني که خود شما در حال خوردن آن هستيد ) برايش بياورد. سيني اين نوشيدني را با تکه اي کاغذ حاوي مطلبي با مزه به همـراه شماره تلفن خود مزين کنيد. از گارسون بـخـواهيد کـه حتـما به او اطلاع دهد که آن نوشيدني از طرف کيست. هنگام خارج شدن از محل کنار ميز او توقفي کوتاه نموده و خود را به مي معرفي کنيد. اين برخوردي شجاعانه است، بدون ابراز خشونت. بگوييد "اميد وارم از نوشيدني لذت برده باشيد." "اين نوشيدني مورد علاقه منه. فکر کردم شما هم خوشتون مياد."
شماره 10 خودتان را معرفي کنيد . بسيار واضح است. تا زماني کـه خـود را به او معرفي نکنيد، متوجه وجود شما نخواهد شد. هميشه دوستي ها با يک معرفي ساده و صميمي شـروع مي گردند. تصادفا" بسمت وي قدم برداشته و خود را معرفي نماييد. بگوييد " من آرش هستم. از ديدنتون خوشحالم" "من آرش هستم. فکر نمي کنم همديگرو بشناسيم." مسابقه وبلاگ برتر ماه شنبه 11 آذر 1391برچسب:10 آغازشگر برای دوستی,روش های آغاز دوستی,دانستنی های روابط عاشقانه,روابط عاشقانه,10 روش دوستیابی,دوستیابی, :: 11:46 :: نويسنده : Majid1991
صاحبان چشمان مشکی انسان هایی رویایی هستند که در فضای شاعرانه ای زندگی می کنند و همچنین بسیار دست و دل باز هستند. بسیار سعی می کنند با هر چه دارند به دیگران کمک کنند .این افراد همچنین دارای خلق و خوی اجتماعی و احساسات ظریف هستند.
دارندگان چشم های آبی دارای نگاهی عمیق بوده و شخصیتی حساس و شفاف دارند. این افراد به راحتی فکر و نظر خود را به دیگران تحمیل می کنند و به همین نسبت جرات و شجاعت ویژه ای هم به خرج می زنند. قابل توجه است که بیشتر چشم آبی ها طبیعت و احساساتی هنری و ملموس دارند.
چشم قهوه ای سنبل مهربانی و محبت است و هر چه تیره تر باشد مهر و محبت صاحبش بیشتر است. چشم قهوه ای ها بسیار خون سردند و هر چه را که می خواهند به راحتی تصاحب می کنند. چنین به نظر می رسد که این افراد معنای عصبانیت را نمی شناسند و از آرامشی تمام نشدنی بهره مندند.
صاحبان چشم های خاکستری دو دسته هستند ، یا از شخصیتی آرام و با اعتماد به نفس برخوردارند و یا شخصیتی عصبی و انقلابی دارند و همیشه به دنبال آرامش می گردند ولی در مجموع انسان هایی سرسخت و سنگین دل هستند.
رنگ چشم سبز نشان دهنده آن است که صاحبان آن شخصیتی قوی و اراده ای بالا دارند. در تصمیم گیری ها، خیلی محکم عمل کرده و تا حدی خود رای و مغرور هستند.این افراد اعتماد به نفس بالایی دارند و در کمک به دیگران سعی می کنند تا آخرین توان خود را مصرف کنند.
با وجود اینکه چشم عسلی ها انسان هایی خوش قلب هستند ولی با دیگران صریح نیستند. این افراد همیشه به دنبال دوست می گردند. چشم عسلی ها معمولا از کودکی روی پای خود بزرگ شده و دوست ندارند به دیگران تکیه کنند. مسابقه وبلاگ برتر ماه جمعه 10 آذر 1391برچسب:فال رنگ چشم,روانشناسی رنگ چشم,رنگ چشم,فال و روانشناسی,روانشناسی, :: 14:55 :: نويسنده : Majid1991
اگر از این رنگ متنفرید میتواند نشانگر این موضوع باشد که...
قرمز: بسیار دلواپس و ناامید هستید شاید هم از خستگی و ضعف جسمی رنج میبرید .امکان دارد که در روابط جنسی و حتی در موقعیت اجتماعی شکست خورده باشید. مشکل واقعیتان این است که همیشه دنبال هدف های بزرگ و غیر عملی میروید و وقتی هم که شکست میخورید در لاک خود فرو می روید.اگر به دنبال زندگی معمولی باشید باید این موضوع را همیشه به خاطر داشته باشید که اگر معیار موفقیت ثروت باشد پس ثروتمندان میبایست خوشبخت ترین ادم ها باشند که نیستند.
زرد: بسیار حساس و بدبین هستید و از هر چیز بدیع و مدرن بدتان میاید و برایتان قابل هضم نیست که یک حکومت میلیون ها دلار خرج رفتن به کره ماه را بکند در حالی که کره زمین پر از انسان های مستحق کمک میباشند.مردم همیشه شما را اخمو و عصبانی مییابند.
نارنجی: به خاطر عمر و سال هایی که به بطالت تلف کرده ای بر خود خشم داری ولی یادت نرود که فقط تو نیستی که مسوولیت همه بدبختی های دنیا را بر دوش داری اگر بتوانی مشکلات خصوصی خود و خانواده ات را حل کنی مطمئن باش که خیلی زرنگی. آبی: از زندگی و یکنواختی خسته شده ای.احتیاج به تنوع و هیجان داری و به همین زودی هاست که اکثر قید و بندهای زندگی را از هم خواهی گسست. در دوره ای هستی که احساس میکنی دلت میخواهد همه چیز را تغییر بدهی و دستی بر سر و صورت خود بکشی و شاید هم فرم موها را عوض کنی و لباست را تغییر بدهی.
سبز: اگر از این رنگ متنفری حتما یک چیزتان میشود.اگر در هدف هایتان شکست خورده اید چرا دیگران را شماتت میکنی؟ خودت را تنهاترین موجود روی زمین حس میکنی و با این شخصیتی که دارید دیگران حق دارند تنهایتان بگذارند.سعی کنید به جای خود خوری به کتابخانه بروید و در اجتماعات شرکت کنید و خودتان را از برج عاجی که ساخته اید بیرون بیندازید تا ببینید که دنیا با تمام بدی هایش چقدر باارزش است.
قهوه ای: ترستان از این است که نتوانید ماموریتتان را به اتمام برسانید.چه ماموریتی؟؟ ایا فکر میکنید اگر همه دانش های دنیا را هم در ذهن و مغز کوچکتان جای بدهید اخرش به کجا خواهد رسید؟ تا دیر نشده کمی به تفریح برسید به عشق فکر کنید که حتی عذابش نیز شیرین است.
خاکستری: زندگی بر علیه شما بوده است از همه چیز محروم بوده اید و این خشمگینتان میکند. حسود نیستید و از سرنوشت بدتان شکایت دارید ایا فقط شما هستید که به همه ارزوهایتان نرسیده اید؟ یادتان نرود که ممکن است شما یکی از خوشبخت ترین مردم روی زمین نباشید ولی بدبخت ترین نیز نیستید. سیاه: فکر میکنید در دنیا بدی وجود ندارد.فکر میکنید بدبختی فقط افسانه است که به کره زمین ربطی ندارد.خودتان را کامل میدانید و سعی میکنید که اشتباه نکنید ولی اگر کردید هرگز اعتراف نخواهید نمود.
سفید: اگر شما از سفید متنفرید یا اگر هاله مغناطیسی دور بدنتان فاقد این رنگ است با عرض معذرت باید جنابعالی را دیوانه پنداشت. مسابقه وبلاگ برتر ماه جمعه 10 آذر 1391برچسب:بگویید از چه رنگی تنفر دارید تا شخصیتتان را متوجه بشید,شخصیت شناسی از روی رنگ,شخصیت شناسی,روانشناسی رنگ,روانشناسی, :: 14:41 :: نويسنده : Majid1991
هم آغوش … مسابقه وبلاگ برتر ماه پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:هم آغوش,متن و جملات عاشقانه,متن هم آغوش,متن عاشقانه هم اغوش,جمله عاشقانه, :: 11:14 :: نويسنده : Majid1991
دوست داريد بدانيد كه چطور احساسات گرم و سوزان معشوقه تان را ارضاء مي كنيد؟ فال در مورد سبك بوسيدن متولدين ماه هاي مختلف است. اميدواريم با خواندن اين فال بتوانيد با شخصيت معشوقتان بيشتر آشنا شويد و ببينيدکه لبهایتان چه سرنوشت عشقي براي شما رقم مي زند!
برج حمل (فروردين) بوسه هاي شما تند و سريع و بسيار پرحرارت هستند كه نشانگر حس شهوتران و لذت طلب شماست، اما اين احساس داغ و سوزان خيلي زود فروكش مي كند.
برج ثور (ارديبهشت( بوسه هاي شما با تعلل صورت مي گيرد اما بوسه هايي ژرف و با احساس هستند كه پي در پي مي آيند و مي آيند و...
برج جوزا (خرداد( بوسه هاي شما با فوران خنده، لبخند و مسخره بازي قطع مي شود.
برج سرطان (تير( بوسه هاي شما گرم و لطيف است، و دوست داريد تا ابد به آن ادامه دهيد...
برج اسد (مرداد( بوسه هاي شما وحشي و پراحساس، همراه با چنگ زدن و گاز گرفتن است. هيچگاه موقع بوسيدن از بروز احساسات خود جلوگيري نمي كنيد و دوست داريد ديگران شما را به اين خاطر تشويق كنند.
برج سنبله (شهريور( بوسه هاي شما بسيار دقيق، ظريف و ماهرانه است و معشوقتان زماني متوجه آن مي شود كه شما كارتان را تمام كرده ايد
برج ميزان (مهر( آنقدر نگران وضعيت تنفستان هستيد كه نمي توانيد خوب به بوسيدنتان بپردازيد.
برج عقرب (آبان( شما خيلي زود از بوسيدن مي گذريد و به سراغ......چيزي مي رويد كه پشت سر آن برسد.
برج قوس (آذر) بوسه هاي شما غافلگير كننده و خود به خودي هستند كه باعث مي شود معشوقتان بيشتر و بيشتر طلب كند.
برج جدي (دي) بوسه هاي شما لحظه ي خلاص شدن و آزادي از استرسي است كه در طول روز اسيرتان كرده است.
برج دلو (بهمن) بوسه هاي شما خيس و با كثيف كاري همراه است و هنگام بوسيدن چشمانتان را باز نگاه مي داريد!
برج حوت (اسفند) بوسه هاي شما رويايي، خيال انگيز، عاشقانه و ابدي است. مسابقه وبلاگ برتر ماه پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:فال بوسه,بوسه,فال و طالع بینی,بوسه شما چگونه است,, :: 11:4 :: نويسنده : Majid1991
خیلی ساده اتفاق افتاد. یک روز سرد زمستان یبود. شال و کلاه کرده بودم به سرکار بروم که توی کوچه دیدمش...ساک به دست و با صورت سرخ شده از سرما و مستاصل... کاغذ نشانی را جلو آورد و من با تعجب پرسیدم: - پلاک 21 ؟! سرم را بالا گرفتم. صورت ظریف و بی رنگش منتظر جواب بود... خواستم بگویم با کی کار دارید؟ شما کی هستید؟ از کجا آمده اید؟ ... اما فقط دستم را به طرف در سبز رنگ خانه مان دراز کردم و او بی درنگ ساکش را دوباره به دست گرفت و رفت. چند لحظه ای سر جایم خشکم زده بود... هر چه فکر کردم دیدم فامیل و دوست و آشنایی نداریم که به او شباهت داشته باشد. چشم های عسلی داشت و ریز نقش بود. دلم می خواست برگردم خانه و ببینم این مهمان ناخوانده کیست، اما دیر شده بد و اصلاً حوصله غرغر های رئیس اداره را نداشتم... به محل کارم که رسیدم گوشی تلفن را برداشتم تا از مادرم پرس و جو کنم. یک دفعه یادم افتاد که فیش تلفن را فراموش کرده ام پرداخت کنم و تلفن خانه قطع است. آن روز با کمی حواس پرتی کارهایم را انجام دادم و یکسره رفتم خانه، در همان بدو ورود، مادرم با روی باز اشاره کرد به دخترک و گفت: - شقایق، دوست دوران دانشکده مریم است... خواهرم مریم سالها بود که از دانشگاه فارغ التحصیل شده بود. دوستش برای پیدا کردن کار به تهران آمده بود. مریم هیچ وقت دوستانش را به خانه نمی آورد و من آنها را نمی شناختم. آن شب شور و نشاط خاصی در خانه ما حاکم بود. از سال قبل که پدرم فوت کرده بود، کمتر در خانه اینقدر پر سر و صدا می خندیدیم و حرف می زدیم، اما حضور شقایق انگار به خانه ما روح تازه ای داده بود. ساده ترین ماجراها را با چنان آب و تابی تعریف می کرد که همه را به وجد می آورد. همان شب احساس کردم به این دختر علاقه مند شده ام. اما به خودم تشر زدم و گفتم: - سعید، خجالت بکش. دختره یک شب آمده خانه شما و تو احساس می کنی یک دل نه صد دل عاشقش هستی؟! اما کار دل را هیچ وقت عقل نمی تواند کنترل کند... روزهای بعد با اشتیاق بیشتری به خانه می آمدم. دلم می خواست پای صحبتش بنشینم. صبح از خانه بیرون می زد و شب با کلی هیجان برایمان تعریف می کرد که کجاها رفته و چه کارهایی انجام داده... خیلی در پیدا کردن کار موفق نبود، اما اصلاً امیدش را از دست نمی داد. می دانستم به طور موقت در خانه ما مانده. خاله ای داشت که به سفر خارج از کشور رفته بود و به محض برگشتن، شقایق به خانه او می رفت. اما حضورش عجیب به همه ما روح تازه داده بود. بعد از فوت ناگهانی پدرم تقریباً هیچ کس حال و حوصله نداشت، اما حالا با حضور شقایق همه چیز عوض شده بود. غروب ها به باغچه می رسید، دوباره شاهی و ریحان کاشتیم و هر روز سر سفره سبزی تازه از باغچه می کندیم و می خوردیم. بعد از چند هفته دیگر یقین پیدا کرده بودم که عاشق شقایق شده ام. حتی در محیط کارم هم همکارانم متوجه تغییر روحیه من شده بودند. کارهایم را با انرژی بیشتری انجام می دادم... بالاخره سر صحبت را با مادرم باز کردم و مادر هم انگار از خدا خواسته بود و قول داد هر چه زودتر از او خواستگاری کند. روز بعد، وقتی از سر کار برگشتم، بر خلاف روزهای قبل خانه آرام بود. شقایق و مریم توی اتاق بودند و مادر توی آشپزخانه. متوجه شدم اتفاقی افتاده. اما نمی توانستم تصور کنم این سکوت نشات گرفته از چیست. بالاخره مادر رو به من کرد و گفت: - شقایق را می خواند به پسردایی اش بدهند. داستانش پیچیده است. دخترک بیچاره اصلاً راضی نیست. ولی کاری از دست کسی بر نمی آید. بهتر است ما دخالت نکنیم و تو هم از این ازدواج منصرف شوی... این جواب برایم کافی نبود. روزهای بعد چیزهای بیشتر و بیشتری دستگیرم شد. شقایق یک پسردایی داشت که چند سال پیش ازدواج کرده بود همسرش به دلایلی نمی توانست صاحب فرزند شود. همه خانواده در تلاش بودند که پسر دایی شقایق (محمود) را راضی کنند زنش را طلاق بدهد. حتی از این هم فراتر رفته و شقایق را برای ازدواج دوم او کاندید کرده بودند. به نظرم خیلی عجیب می آمد، اما شب های بعد سفره دل شقایق باز شد و دنیای پرغم و غصه اش را در پشت آن چهره بشاش و همیشه خندان دیدم. می گفت هیچ کس حق ندارد خلاف نظر بزرگ خانواده حرفی بزند. از طوایق جنوب بودند و این قوانین بسیار سخت و محکم اجرا می شد. محمود پسردایی اش مرد بسیار ثروتمندی بود و از قدیم الایام عاشق شقایق بوده... ولی به دلایلی با دختری ازدواج می کند که انتخاب پدرش بوده و حالا که زندگی شان به بن بست رسیده باز آمده سراغ شقایق و ... حالا او باید انتظار می کشید که بالاخره محمود یا زنش را طلاق بدهد و یا حداقل اجازه ازدواج مجدد را از زنش گیرد. شقایق با قلبی شکسته این داستان ها را برای ما تعریف می کرد و هر وقت من از او می پرسیدم چرا مخالفت نمی کند، با چشم های نمناک خیره نگاهم می کرد و سری تکان می داد: - رسم و قانون در خانواده های ما از همه چیز مهمتر است. همین که اجازه دادند به تهران بیایم تا کار پیدا کنم خودش کلی جای شکر دارد، می خواستم از آن محیط دور باشم و نفرین ها و اشک و زاری همسر محمود را نبینم. برای همین از آنجا دور شدم، اما می دانم به محض اینکه وقتش برسد، باید برگردم و پای سفره عقد بنشینم... چند روز بعد خاله شقایق از سفر برگشت و او از خانه ما رفت... روزها و هفته ها همه حرف ما در خانه راجع به او بود. جایش خالی به نظر می رسید. باور نمی کردم آن همه شور و عشق به زندگی آن سوی سکه نا امیدی و تلخی است... روز آخر به من گفت: - نگران آینده من نباشید. زندگی هر چقدر خلاف میل من پیش برود، باز می توانم دریچه هایی در آن پیدا کنم که از آن لذت ببرم. این رسم زندگانی است ... من نمی خواهم مغلوب تلخی ها بشوم.مسابقه وبلاگ برتر ماه پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:داستان عاشقانه,داستان عاطفی شقایق,داستان شقایق,شقایق,داستان,عاشقانه, :: 10:16 :: نويسنده : Majid1991
سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:رمان,رمان عاشقانه, عشق دات کام,دانلود رمان عاشقانه,دانلود,عشق دات کام, :: 10:37 :: نويسنده : Majid1991
سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:رمان,رمان عاشقانه,امانت عشق,دانلود رمان عاشقانه,دانلود,عشق, :: 10:31 :: نويسنده : Majid1991
گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!
کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..
به جهنم … !!! مسابقه وبلاگ برتر ماه گاهی وقت ها دلم می خواهد مسابقه وبلاگ برتر ماه ![]() ![]() |